شهرنو باخرزشهرنو یا شهرِنو باخرز ( جمعیت طبق سرشماری ۱۳۶۵ ش: ۱۵۲، ۶ تن) در ارتفاع ۲۸۰، ۱ متری (در دهستان بالا ولایت )، و حدود ۵۵ کیلومتری شمال غربی شهر تایباد قرار دارد. فهرست مندرجات۲ - محل احداث شهرنو ۳ - شهر کهنه ۴ - نقل مک گرگر از شهرنو ۵ - مفاخر شهرنو ۶ - پیشینه شهرنو ۶.۱ - پیش از اسلام ۶.۲ - نامهای قدیمی آن ۶.۳ - فتح شهرنو به دست مسلمانان ۶.۴ - جنگ در صد و هشتاد ۶.۵ - شهر متبوع شهرنو ۶.۶ - نقل مقدسی ۶.۷ - محدوده نیشابور ۶.۸ - واگذاری شهرنو به سلطان شاه ۶.۹ - حاکمان شهرنو ۶.۱۰ - قریه و قصبههای شهرنو ۶.۱۱ - محدوده قدیم شهرنو ۶.۱۲ - جنگ آباقاخان و براق ۶.۱۳ - محاصره شهر توسط بوجای ۶.۱۴ - نقل مستوفی ۶.۱۵ - تبعه هرات بودن شهرنو ۶.۱۶ - حکومت میرزا ابراهیم در شهرنو ۶.۱۷ - غارت شدن شهرنو ۶.۱۸ - جنگ میرزا ابابکر با حسین میرزا ۶.۱۹ - استیلای ترکمانان ۶.۲۰ - حکومت راهیبی بر شهرنو ۶.۲۱ - تصرف شهر توسط عبیدخان ۶.۲۲ - وضعیت شهرنو در دوره خدابنده ۶.۲۳ - وضعیت شهر در دوره شاه عباس ۶.۲۴ - غارت شهر توسط قرانغمه خان ۶.۲۵ - حمله ازبکان به شهرنو ۶.۲۶ - شکست جعفرخان از افغانان ۶.۲۷ - تصرف شهرنو توسط عبدالله خان ۶.۲۸ - وضعیت شهر در زمان فتحعلی شاه ۶.۲۹ - وضعیت شهر در زمان محمدشاه قاجار ۶.۳۰ - نقل شیروانی ۶.۳۱ - حکومت اسماعیل خان ۶.۳۲ - لقب اسماعیل خان ۶.۳۳ - شورش هزارهایها ۶.۳۳.۱ - شورش اول ۶.۳۳.۲ - شورش دوم ۷ - فهرست منابع ۸ - پانویس ۹ - منابع ۱ - رود شهرنورود شهرنو که از کوههای سرخ حصار و سیاه چشمه آغاز میشود، پس از عبور از شمال آبادی به هریرود میریزد. ۲ - محل احداث شهرنوظاهراً شهر در کنار مالین یا مالان (شهر ساسانی ـ اسلامی) احداث شده است. [۱]
گی لسترنج، جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی، ج۱، ص۳۸۲، ترجمه محمود عرفان، تهران ۱۳۶۷ ش.
۳ - شهر کهنهدر ۱۲۹۹، درنزدیک شهرنو، آبادی دیگری به نام شهر کهنه قرار داشت [۲]
محمدعلی منشی، سفرنامه رکن الدوله به سرخس، ج۱، ص۱۱۳، چاپ محمد گل بن، تهران ۱۳۵۶ ش.
که احتمالاً همان شهر مالین است چون در آن منطقه جز مالین شهر قدیمی دیگری وجود نداشته است.۴ - نقل مک گرگر از شهرنوبه نوشته مک گرگر در دوره ناصرالدین شاه، شهرنو دارای برج و بارو بود و هزار خانه داشت ولی تنها صد خانه مسکونی بود و اطراف آن را باغها و کشتزارهای بسیار فراگرفته بود. [۳]
مک گرگر، شرح سفری به ایالت خراسان وشمال غربی افغانستان، ج۱، ص۲۲۵، ترجمه مجید مهدیزاده، مشهد ۱۳۶۶ ش.
ییت مینویسد که، شهرنو به دست محمدخان بیگلر بیگی، از خوانین ایل هزاره که، احداث شده و آب آن از قنات تأمین میشود. در ۱۳۱۱ و ۱۳۱۲/۱۸۹۴ درآمد منطقه باخرز به ۳۴۰۰ تومان (۶۸۰ پوند) و ۱۸۰۰ خروار غلّه میرسید. [۴]
چارلز ادواردییت، خراسان وسیستان، ج۱، ص۱۲۵، ترجمه قدرت الله روشنی زعفرانلو و مهرداد رهبری، تهران ۱۳۶۵ ش.
۵ - مفاخر شهرنواز ناحیه باخرز بزرگانی چون ابوالحسن باخرزی، سیفالدین باخرزی و ابوالمفاخر یحیی باخرزی برخاستهاند. ۶ - پیشینه شهرنو۶.۱ - پیش از اسلاماز تاریخ پیش از اسلام باخرز آگاهی چندانی نداریم. ۶.۲ - نامهای قدیمی آنبرخی از جغرافیانویسان مسلمان نام آن را «کواخرز» ضبط کردهاند. [۵]
، ابراهیم بن محمد اصطخری، ج۱، ص۲۵۶، کتاب مسالک الممالک، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
[۶]
، ابراهیم بن محمد اصطخری، ج۱، ص۲۸۳، کتاب مسالک الممالک، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
[۷]
ابن حوقل، کتاب صورة الارض، ج۱، ص۴۳۳، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
[۸]
ابن حوقل، کتاب صورة الارض، ج۱، ص۴۵۵، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
به نوشته یاقوت حموی، باخرز در زبان پهلوی «بادهرزه» بوده است. [۹]
یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۴۵۸، چاپ ووستنفلد، لایپزیگ ۱۸۶۶ـ۱۸۷۳، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.
۶.۳ - فتح شهرنو به دست مسلماناندر یورش تازیان به ایران در دوره خلافت عثمان (۲۳ـ۳۵) ابن عامر، یزید جُرشی (پدر سالم بن یزید ) را به رستاق زام ( جام ) از توابع نیشابور فرستاد و او آن بلد را به عَنْوه بگشود و باخرز را که رستاقی از نیشابور بود، فتح کرد. [۱۰]
احمد بن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، ج۱، ص۳۹۰، بیروت ۱۹۸۸.
۶.۴ - جنگ در صد و هشتاددر ۱۸۰، هنگامی که علی بن عیسی بن ماهان در خراسان حکومت میکرد، میان او و حمزه بن آذرک در باخرز جنگی درگرفت که به شکست لشکریان حمزه انجامید. ۶.۵ - شهر متبوع شهرنودر قرن سوم ابن خرداذبه باخرز را از شهرهای نیشابور شمرده است. [۱۲]
ابن خرداذبه، کتاب المسالک والممالک، ج۱، ص۲۴، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
اصطخری و ابن حوقل، مالن (یا مالان) باخرز (کواخرز) را در مقابل مالن هرات نوشتهاند. [۱۳]
ابن حوقل، کتاب صورة الارض، ج۱، ص۴۳۳، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
[۱۴]
ابراهیم بن محمد اصطخری، کتاب مسالک الممالک، ج۱، ص۲۵۶، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
در قرن سوم، یعقوبی هم باخرز را از کورههای نیشابور ضبط کرده است. [۱۵]
احمد بن اسحاق یعقوبی، کتاب البلدان، ج۱، ص۲۷۸، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
۶.۶ - نقل مقدسیدر قرن چهارم، مقدسی مینویسد: «باخرز شهر حُبوب و مویز است و از آن پوشاک (پارچه دوخته) صادر میشود و مرکز آن مالن است که آباد میباشد. [۱۶]
محمد بن احمد مقدسی، کتاب احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم، ج۱، ص۳۱۹، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
۶.۷ - محدوده نیشابوردر سدههای پنجم و ششم به گفته: اصطخری، بوزگان (یا بوزجهان یا پوچکان مطابق با شهرکنونی تربت جام) و مالن (باخرز) و چند ناحیه دیگر از محدوده گسترده نشابور (نیشابور) شمرده میشد و بوزگان تا مالن یک مرحله فاصله داشت. [۱۷]
ابراهیم بن محمد اصطخری، ترجمه فارسی از قرن ۵/۶ هجری، ج۱، ص۲۰۵، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۴۰ ش.
[۱۸]
ابراهیم بن محمد اصطخری، ترجمه فارسی از قرن ۵/۶ هجری، ج۱، ص۲۲۳، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۴۰ ش.
۶.۸ - واگذاری شهرنو به سلطان شاهدر ۵۸۳، خوارزمشاه جام و باخرز و زیرپل را به سلطان شاه پسر ایل ارسلان واگذار کرد. [۱۹]
عطاملک بن محمد جوینی، کتاب تاریخ جهانگشای جوینی، ج۲، ص۲۵ـ۲۶، چاپ محمد بن عبدالوهاب قزوینی، لیدن ۱۹۱۱ـ۱۹۳۷.
۶.۹ - حاکمان شهرنودر ۶۴۵، منکوقآن ، ملک شمسالدین (از سلسله آل کرت) را به حکومت همه ولایات خراسان و هرات (از جمله باخرز) و نیمروز رساند. [۲۰]
رشیدالدین فضل الله، جامع التواریخ، ج۳، ص۱۰۳، ج ۳، چاپ عبدالکریم علی اوغلی علیزاده، باکو ۱۹۵۷.
[۲۱]
عبدالله بن فضل الله وصاف حضرة، تحریر تاریخ وصّاف، ج۱، ص۴۷، به قلم عبدالمحمد آیتی، تهران ۱۳۴۶ ش.
[۲۲]
احمد بن محمد خوافی، مجمل فصیحی، ج۲، ص۳۱۶، چاپ محمود فرخ، مشهد ۱۳۳۹ـ۱۳۴۱ ش.
۶.۱۰ - قریه و قصبههای شهرنودر اوایل قرن هفتم، به نوشته یاقوت حموی، باخرز ۱۶۸ قریه داشت و مرکز آن قصبه مالین بود. [۲۳]
یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۴۵۸، چاپ ووستنفلد، لایپزیگ ۱۸۶۶ـ۱۸۷۳، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.
او به قریه جوذقان، از توابع آن، اشاره میکند و از رجال آنجا احمد بن اسماعیل بن جوذقانی باخرزی (متولد ۴۸۳) را نام میبرد. [۲۴]
یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۱۴۵، چاپ ووستنفلد، لایپزیگ ۱۸۶۶ـ۱۸۷۳، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.
امروزه جوزقان در حدود سی کیلومتری شمال غربی شهر تایباد واقع است. ۶.۱۱ - محدوده قدیم شهرنواز مطالب تاریخی چنین برمیآید که محدوده باخرز در قدیم وسیعتر بوده و کمابیش با شهرستان امروزی تایباد مطابقت داشته است. ۶.۱۲ - جنگ آباقاخان و براقدر ۶۶۸، در جنگ بین مغولها ، آباقاخان (یا پسر ارشدش ارغون ) از مرغزار رادکان وارد باخرز شد و به براق، سردار شورشی مغولها، پیشنهاد صلح کرد و چون براق پیشنهاد او را نپذیرفت میان آن دو جنگ درگرفت. [۲۵]
رشیدالدین فضل الله، جامع التواریخ، ج۳، ص۱۲۰ـ۱۲۱، ج ۳، چاپ عبدالکریم علی اوغلی علیزاده، باکو ۱۹۵۷.
[۲۶]
داود بن محمد بن اکتی، تاریخ بن اکتی = روضه اولی الالباب فی معرفة التواریخ والانساب، ج۱، ص۴۲۹، چاپ جعفر شعار، تهران ۱۳۴۸ ش.
۶.۱۳ - محاصره شهر توسط بوجایدر ۷۰۶، در زمان اولجایتو سردار او بوجای با ۰۰۰، ۳۰ مرد، که براعیان خواف و باخرز و حکام مرو و سرخس مشتمل بود، به جنگ جمالالدین محمد سام حکمران هرات رفت و مدتی شهر را محاصره کرد. [۲۷]
معین الدین محمد اسفزاری، روضات الجنّات فی اوصاف مدینة هرات، ج۲، ص۷۳، چاپ محمد کاظم امام، تهران ۱۳۳۸ـ۱۳۳۹ ش.
[۲۸]
معین الدین محمد اسفزاری، روضات الجنّات فی اوصاف مدینة هرات، ج۲، ص۸۱، چاپ محمد کاظم امام، تهران ۱۳۳۸ـ۱۳۳۹ ش.
[۲۹]
محمد بن خاوندشاه میرخواند، تاریخ روضة الصفا، ج۵، ص۴۵۷، تهران ۱۳۳۸ـ۱۳۳۹ ش.
۶.۱۴ - نقل مستوفیدر ۷۴۰، حمدالله مستوفی درباره باخرز چنین نوشته است : «باخرز ولایتی است از اقلیم چهارم و ولایتی بسیار دارد و معتبر است و از مجموع مواضع، باغات انگور و میوه فراوان باشد، بتخصیص قصبه مالان (مالین) که جای عظیم و پرنزهت است و خربزه بلند از جمیع خراسان مشهور است». [۳۰]
حمدالله بن ابی بکر حمدالله مستوفی، نزهة القلوب، ج۱، ص۱۵۳، چاپ گی لسترنج، تهران ۱۳۶۲ ش.
۶.۱۵ - تبعه هرات بودن شهرنودر ۸۱۷، به نوشته حافظ ابرو، ولایت باخرز تابع هرات بود. [۳۱]
عبدالله بن لطف الله حافظ ابرو، جغرافیای حافظ ابرو، ص۲۵-۲۸، چاپ مایل هروی ، تهران ۱۳۴۹ ش.
۶.۱۶ - حکومت میرزا ابراهیم در شهرنودر ۸۶۱، هنگامی که سلطان سعید (محمد بن میرانشاه) از دارالسلطنه هرات به جانب بلخ عزیمت کرد، شاهزاده میرزا ابراهیم در ولایت باخرز و خواف به سر میبرد [۳۲]
حسن روملو، احسن التواریخ، ج۱۱، ص۳۶۹ـ۳۷۱، چاپ عبدالحسین نوایی، تهران، ج ۱۱، ۱۳۴۹ ش، ج ۱۲، ۱۳۵۷ ش.
[۳۳]
محمد بن خاوندشاه میرخواند، تاریخ روضة الصفا، ج۶، ص۸۱۵ـ۸۱۶، تهران ۱۳۳۸ـ۱۳۳۹ ش.
۶.۱۷ - غارت شدن شهرنودر ۸۷۴، باخرز مانند خواف و ترشیز و زاوه غارت شد. [۳۴]
معین الدین محمد اسفزاری، روضات الجنّات فی اوصاف مدینة هرات، ج۲، ص۳۳۴، چاپ محمد کاظم امام، تهران ۱۳۳۸ـ۱۳۳۹ ش.
[۳۵]
معین الدین محمد اسفزاری، روضات الجنّات فی اوصاف مدینة هرات، ج۲، ص۳۴۵، چاپ محمد کاظم امام، تهران ۱۳۳۸ـ۱۳۳۹ ش.
۶.۱۸ - جنگ میرزا ابابکر با حسین میرزادر ۸۸۴، میرزا ابابکر ولد سلطان ابوسعید در جنگ با سلطان حسین میرزا رهسپار خواف و باخرز شد. [۳۶]
حسن روملو، احسن التواریخ، ج۱۱، ص۵۸۷، چاپ عبدالحسین نوایی، تهران، ج ۱۱، ۱۳۴۹ ش، ج ۱۲، ۱۳۵۷ ش.
[۳۷]
حسن روملو، احسن التواریخ، ج۱۱، ص۵۸۹، چاپ عبدالحسین نوایی، تهران، ج ۱۱، ۱۳۴۹ ش، ج ۱۲، ۱۳۵۷ ش.
۶.۱۹ - استیلای ترکماناندر ۸۹۵، به نوشته اسفزاری، ترکمانان بر باخرز و قهستان ترشیز و خواف مستولی بودند. [۳۸]
معین الدین محمد اسفزاری، روضات الجنّات فی اوصاف مدینة هرات، ج۲، ص۳۵۰، چاپ محمد کاظم امام، تهران ۱۳۳۸ـ۱۳۳۹ ش.
[۳۹]
معین الدین محمد اسفزاری، روضات الجنّات فی اوصاف مدینة هرات، ج۲، ص۳۵۴، چاپ محمد کاظم امام، تهران ۱۳۳۸ـ۱۳۳۹ ش.
۶.۲۰ - حکومت راهیبی بر شهرنودر ۹۱۳، شیبک خان ازبک، «راهی بی» را بر باخرز حاکم کرد. [۴۰]
حسن روملو، احسن التواریخ، ج۱۲، ص۱۳۳، چاپ عبدالحسین نوایی، تهران، ج ۱۱، ۱۳۴۹ ش، ج ۱۲، ۱۳۵۷ ش.
۶.۲۱ - تصرف شهر توسط عبیدخاندر ۹۴۳ که شاه طهماسب اول برا جلوگیری از حمله ازبکان به سوی خراسان حرکت کرد باخرز در تصرف عبیدخان ازبک، بود. [۴۱]
حسن روملو، احسن التواریخ، ج۱۲، ص۳۵۷ـ۳۵۸، چاپ عبدالحسین نوایی، تهران، ج ۱۱، ۱۳۴۹ ش، ج ۱۲، ۱۳۵۷ ش.
۶.۲۲ - وضعیت شهرنو در دوره خدابندهدر اوایل دوره سلطنت سلطان محمد خدابنده (حک :۹۸۵ـ۹۹۶)، ولایت خواف و باخرز به مرشد قلیخان تکلو واگذار شد. در همین زمان جلال خان، فرزند دین محمدخان ازبک، ۰۰۰، ۶۷ کس به مرو و نسا و ابیورد و مشهد مقدس حمله و آنجا را غارت کرد. [۴۲]
اسکندرمنشی، تاریخ عالم آرای عباسی، ج۱، ص۲۲۸ـ۲۲۹، تهران ۱۳۵۰ ش.
[۴۳]
حسن بن مرتضی حسینی استرآبادی، تاریخ سلطانی: از شیخ صفی تا شاه صفی، ج۱، ص۱۰۴ـ۱۰۵، چاپ احسان اشراقی، تهران ۱۳۶۴ ش.
۶.۲۳ - وضعیت شهر در دوره شاه عباسدر ۹۹۸، در سال سوم جلوس شاه عباس اول، اوزبکیه پس از قتل عام مردم مشهد، ولایت بسطام و جام و خاف (خواف) و غوریان (و باخرز) را متصرف شدند و آهنگ عراق کردند. [۴۴]
حسن بن مرتضی حسینی استرآبادی، تاریخ سلطانی: از شیخ صفی تا شاه صفی، ج۱، ص۱۴۵ـ۱۴۶، چاپ احسان اشراقی، تهران ۱۳۶۴ ش.
۶.۲۴ - غارت شهر توسط قرانغمه خاندر ۱۰۲۴ و ۱۰۲۵، قرانغمه خان از سرداران ازبک با گروهی از طایفه آلمانچی به خراسان حمله کرد و ولایت جام و خواف و باخرز را غارت و غنایم فراوانی به دست آورد. [۴۵]
اسکندرمنشی، تاریخ عالم آرای عباسی، ج۲، ص۸۹۳، تهران ۱۳۵۰ ش.
۶.۲۵ - حمله ازبکان به شهرنودر ۱۰۴۰، ازبکان به خراسان تاختند و قلعه غوریان را محاصره کردند؛ چون نتیجهای نگرفتند به جام و خواف و باخرز یورش بردند ولی نتوانستند کاری از پیش ببرند. [۴۶]
محمدمعصوم خواجگی اصفهانی، خلاصة السیر: تاریخ روزگار شاه صفی صفوی، ج۱، ص۱۱۷، تهران ۱۳۶۸ ش.
[۴۷]
محمدمعصوم خواجگی اصفهانی، خلاصة السیر: تاریخ روزگار شاه صفی صفوی، ج۱، ص۱۲۲ـ۱۲۳، تهران ۱۳۶۸ ش.
۶.۲۶ - شکست جعفرخان از افغاناندر ۱۱۲۸، پس از اینکه میان حاکم ایرانی هرات ـ جعفرخان ـ و افغانان جنگی درگرفت وی از ایشان شکست خورد. ۶.۲۷ - تصرف شهرنو توسط عبدالله خانعبدالله خان، از ابدالیهای افغان، پس از این پیروزی در اندک زمانی، توابع هرات از جمله باخرز را تصرف کردند. [۴۸]
محمد خلیل بن داود مرعشی صفوی، مجمع التواریخ، ج۱، ص۱۹ـ۲۱، چاپ عباس اقبال آشتیانی، تهران ۱۳۶۲ ش.
در ۱۱۶۳، قشون قزلباش از راه باخرز و خواف، که به دست افغانان افتاده بود، عازم هرات شدند. [۴۹]
ابوالحسن بن محمد امین گلستانه، مجمل التواریخ، ج۱، ص۴۱۰، چاپ مدرس رضوی، تهران ۱۳۵۶ ش.
۶.۲۸ - وضعیت شهر در زمان فتحعلی شاهدر ۱۲۳۱، در دوره فتحعلیشاه قاجار، هنگام شورش خانهای خراسان، که در رأس آنان محمدخان قرایی قرارداشت، مددخان افغان نایب هرات برای مدتی غوریان و جام و باخرز را به فرمان خود درآورد. [۵۰]
محمدتقی سپهر، ناسخ التواریخ: سلاطین قاجاریه، ج۱، ص۲۷۳ـ۲۷۸، چاپ محمدباقر بهبودی، تهران ۱۳۴۴ـ۱۳۴۵ ش.
در ۱۲۳۵، شجاعالسلطنه قصد سفر هرات کرد. در این سفر ولایت باخرز و شهرنو را از دست بن یاد خان هزارهای درآورد و آنجا را به امیر قلچ خان تیموری سپرد. [۵۱]
رضاقلی بن محمدهادی هدایت، ملحقات تاریخ روضة الصفای ناصری، ج۹، ص۵۷۹ـ۵۸۰، درمیرخواند، تاریخ روضة الصفا، ج ۸ ـ۱۰، تهران ۱۳۳۹ ش.
[۵۲]
محمدتقی سپهر، ناسخ التواریخ: سلاطین قاجاریه، ج۱، ص۳۱۳ـ۳۱۴، چاپ محمدباقر بهبودی، تهران ۱۳۴۴ـ۱۳۴۵ ش.
در ۱۲۳۶، حسنعلی میرزا (شجاع السلطنه) ا براهیم خان هزاره را به حکومت شهرنو و باخرز تعیین کرد. [۵۳]
محمدتقی سپهر، ناسخ التواریخ: سلاطین قاجاریه، ج۱، ص۳۱۸، چاپ محمدباقر بهبودی، تهران ۱۳۴۴ـ۱۳۴۵ ش.
[۵۴]
محمدتقی سپهر، ناسخ التواریخ: سلاطین قاجاریه، ج۱، ص۳۲۰، چاپ محمدباقر بهبودی، تهران ۱۳۴۴ـ۱۳۴۵ ش.
در ۱۲۴۸، حکومت جام و باخرز را به ابراهیم خان حاکم سابق هزاره واگذار شد. [۵۵]
محمدحسن بن علی اعتمادالسلطنه، تاریخ منتظم ناصری، ج۳، ص۱۵۲ـ۱۵۳، ج ۳ (تهران ۱۳۰۰).
در ۱۲۵۳ و ۱۲۵۴، محمدشاه با سپاهی بزرگ به قصد تسخیر هرات رهسپار باخرز و جام شد گرچه پس از یک سال محاصره از تصرف آنجا صرفنظر کرد. [۵۶]
محمدتقی سپهر، ناسخ التواریخ: سلاطین قاجاریه، ج۲، ص۲۵۸، چاپ محمدباقر بهبودی، تهران ۱۳۴۴ـ۱۳۴۵ ش.
[۵۷]
محمدتقی سپهر، ناسخ التواریخ: سلاطین قاجاریه، ج۲، ص۲۶۶ـ۲۷۰، چاپ محمدباقر بهبودی، تهران ۱۳۴۴ـ۱۳۴۵ ش.
[۵۸]
ابراهیم بن اسدالله صدیق الممالک، منتخب التواریخ، ج۱، ص۶۹، تهران ۱۳۶۶ ش.
[۵۹]
ابراهیم بن اسدالله صدیق الممالک، منتخب التواریخ، ج۱، ص۷۲ـ۷۳، تهران ۱۳۶۶ ش.
[۶۰]
مهدیقلی هدایت، گزارش ایران، ج۱، ص۶۴، چاپ محمدعلی صوتی، تهران ۱۳۶۳ ش.
۶.۲۹ - وضعیت شهر در زمان محمدشاه قاجاردر ۱۲۶۲ ش، محمدشاه قاجار پس از محاصره هرات حدود ۰۰۰، ۸ خانوار از طوایف تیموری راکه از تاتارهای بودند با رئیس آنها، قلیچ خان، به خراسان منتقل کرد و قلیچ خان بعدها، که قدرتی به دست آورده بود، به عنوان امیر، سرپرستی نواحی جام و باخرز و هرات و زورآباد را عهدهدار شد. [۶۱]
چارلز ادواردییت، خراسان وسیستان، ج۱، ص۳۸ـ۳۹، ترجمه قدرت الله روشنی زعفرانلو و مهرداد رهبری، تهران ۱۳۶۵ ش.
در ۱۲۷۲، شاهزاده محمد یوسف ابدالی ۷۰۰ خانوار باخرزی را، که شیرمحمدخان هزاره از باخرز به بادغیس برده و یارمحمدخان حاکم هرات آنان را به هرات آورده بود، به باخرز بازگرداند. [۶۲]
رضاقلی بن محمدهادی هدایت، ملحقات تاریخ روضة الصفای ناصری، ج۱۰، ص۶۶۵، درمیرخواند، تاریخ روضة الصفا، ج ۸ ـ۱۰، تهران ۱۳۳۹ ش.
[۶۳]
رضاقلی بن محمدهادی هدایت، ملحقات تاریخ روضة الصفای ناصری، ج۱۰، ص۶۶۷ـ۶۶۸، درمیرخواند، تاریخ روضة الصفا، ج ۸ ـ۱۰، تهران ۱۳۳۹ ش.
[۶۴]
محمدحسن بن علی اعتمادالسلطنه، تاریخ منتظم ناصری، ج۳، ص۲۴۴، ج ۳ (تهران ۱۳۰۰).
باخرزیها که هزارهها هم با آنان بودند «وقتی که مراجعت کردند، هرکس به خط مستقیم به سر خانه و مسکن خود بازگشت، مثل کسی که به سفری رفته و بعد به خانه خود معاودت نموده باشد». [۶۵]
مجموعه اسناد و مداراک فرّخ خان امین الدوله، چاپ کریم اصفهانیان، ج۲، ص۲۸۱، تهران ۱۳۴۷ ش.
۶.۳۰ - نقل شیروانیدر اواسط قرن سیزدهم، به نوشته زینالعابدین شیروانی باخرز از ولایت خراسان شمرده میشد و در اقلیم چهارم قرار داشت و پنجاه پاره دهِ آباد داشت و مردم آن اکثراً حنفی مذهب بودند و محمدخان هزارهای شهرمیانهای در آن ساخته بود که شهرنو (یا نوشهر) خوانده میشد و جمعاً هزار خانه داشت و نزدیک ده هزار تن از هزارهایها در آنجا زندگی میکردند. [۶۶]
زین العابدین بن اسکندر شیروانی، بستان السیاحه، ج۱، ص۱۲۹، یا، سیاحت نامه، تهران ۱۳۱۵.
[۶۷]
زین العابدین بن اسکندر شیروانی، ریاض السیاحه، ج۱، ص۱۵۰، چاپ اصغر حامد ربانی، تهران (تاریخ مقدمه ۱۳۶۱ ش).
۶.۳۱ - حکومت اسماعیل خاندر ۱۲۹۴، یوسف خان پس از او پسرش، اسماعیل خان، به حکومت باخرز گماشته شدند. ۶.۳۲ - لقب اسماعیل خاندر دوره ناصرالدین شاه، اسماعیل خان، با لقب امیرتومانی و عنوان شجاعالملک، حاکم باخرز شد. [۶۸]
چارلز ادواردییت، خراسان وسیستان، ج۱، ص۱۲۱، ترجمه قدرت الله روشنی زعفرانلو و مهرداد رهبری، تهران ۱۳۶۵ ش.
۶.۳۳ - شورش هزارهایهاباخرز در طی بیست سال، دوبار شاهد شورش هزارهایها بود. ۶.۳۳.۱ - شورش اولنخستین بار در ۱۳۰۰ ش، که با کلنل محمدتقی خان پسیان به جنگ پرداختند. در این هنگام محمدرضا شجاعالملک حاکم باخرز سرپرستی هزارهایها را به عهده داشت و والی قاینات و دیگر خوانین خراسان نیز از او حمایت میکردند. ۶.۳۳.۲ - شورش دومبار دوم، پس از شهریور ۱۳۲۰ (سقوط رضا شاه) که در شورش عشایر خراسان شرکت کردند. در این جنگ، دهکده احدآباد و قلعه کلات را مرکز خود قرار دادند بسهولت شهرهای تربت جام، تایباد (طیبات)، فریمان و تربت حیدریه را متصرف شدند. شورشیان پس از شکست از قوای دولتی در رباط سنگ بست و کشته شدن صولتالسلطنه خان این هزاره، متفرق و تسلیم شدند. پس از این جنگ، طایفه هزارهایها بتدریج در معرض فروپاشی قرار گرفت و ساختار ایلی خود را از دست داد. . [۶۹]
کاوه بیات، صولة السلطنه هزاره و شورش خراسان در زمستان سال ۱۳۲۰ شمسی، ج۱، ص۲۳ـ۸۴، تهران ۱۳۷۰ ش.
[۷۰]
علی میرنیا، پژوهشی در شناخت ایلها و طایفه های عشایری خراسان و نقش سیاسی رؤسای ایلهای بزرگ در امور کشور، ج۱، ص۱۰۶، و روابط آنها با حکومتها و استعمارگران، تهران ۱۳۶۹ ش.
[۷۱]
حسینعلی رزم آرا، فرهنگ جغرافیایی ایران (آبادیها)، ج۹، ص۲۴۸، ج ۹: استان خراسان، تهران ۱۳۲۹ ش.
[۷۲]
محمدتقی بهار، تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، ج۱، ص۱۴۹، تهران ۱۳۵۷ـ۱۳۶۳ ش.
[۷۳]
محمدتقی بهار، تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، ج۱، ص۱۵۳ـ۱۵۴، تهران ۱۳۵۷ـ۱۳۶۳ ش.
۷ - فهرست منابع(۱) ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵. (۲) ابن حوقل، کتاب صورة الارض، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷. (۳) ابن خرداذبه، کتاب المسالک والممالک، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷. (۴) معین الدین محمد اسفزاری، روضات الجنّات فی اوصاف مدینة هرات، چاپ محمد کاظم امام، تهران ۱۳۳۸ـ۱۳۳۹ ش. (۵) اسکندرمنشی، تاریخ عالم آرای عباسی، تهران ۱۳۵۰ ش. (۶) ابراهیم بن محمد اصطخری، کتاب مسالک الممالک، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷. (۷) ابراهیم بن محمد اصطخری، ترجمه فارسی از قرن ۵/۶ هجری، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۴۰ ش. (۸) محمدحسن بن علی اعتمادالسلطنه، تاریخ منتظم ناصری، ج ۳ (تهران ۱۳۰۰). (۹) ایران وزارت دفاع اداره جغرافیائی ارتش، فرهنگ جغرافیائی آبادیهای کشور جمهوری اسلامی ایران، ج ۵۵: تایباد، تهران ۱۳۶۳ ش. (۱۰) ایران وزارت کشور، فهرست واحدهای تقسیمات کشوری تا پایان شهریورماه ۱۳۶۵ ش، تهران ۱۳۶۵ ش. (۱۱) همو، قانون تقسیمات کشور و وظایف فرمانداران و بخشداران مصوب ۱۶ آبان ماه ۱۳۱۶، تهران ۱۳۱۶ ش. (۱۲) ایران وزارت کشور اداره کل آمار و ثبت احوال، کتاب جغرافیا و اسامی دهات کشور، تهران ۱۳۲۹ـ۱۳۳۱ ش. (۱۳) ایران وزارت کشور حوزه معاونت برنامه ریزی و خدمات مدیریت دفتر تقسیمات کشوری، اجرای قانون تعاریف و ضوابط تقسیمات کشوری، تهران ۱۳۶۶ ش. (۱۴) احمد بن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، بیروت ۱۹۸۸. (۱۵) داود بن محمد بن اکتی، تاریخ بن اکتی = روضه اولی الالباب فی معرفة التواریخ والانساب، چاپ جعفر شعار، تهران ۱۳۴۸ ش. (۱۶) محمدتقی بهار، تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، تهران ۱۳۵۷ـ۱۳۶۳ ش. (۱۷) کاوه بیات، صولة السلطنه هزاره و شورش خراسان در زمستان سال ۱۳۲۰ شمسی، تهران ۱۳۷۰ ش. (۱۸) تقسیمات کشور شاهنشاهی ایران، شهریور ۱۳۵۵، (بی جا: بی تا). (۱۹) عطاملک بن محمد جوینی، کتاب تاریخ جهانگشای جوینی، چاپ محمد بن عبدالوهاب قزوینی، لیدن ۱۹۱۱ـ۱۹۳۷. (۲۰) عبدالله بن لطف الله حافظ ابرو، جغرافیای حافظ ابرو، چاپ مایل هروی، تهران ۱۳۴۹ ش. (۲۱) حسن بن مرتضی حسینی استرآبادی، تاریخ سلطانی: از شیخ صفی تا شاه صفی، چاپ احسان اشراقی، تهران ۱۳۶۴ ش. (۲۲) حمدالله بن ابی بکر حمدالله مستوفی، نزهة القلوب، چاپ گی لسترنج، تهران ۱۳۶۲ ش. (۲۳) محمدمعصوم خواجگی اصفهانی، خلاصة السیر: تاریخ روزگار شاه صفی صفوی، تهران ۱۳۶۸ ش. (۲۴) احمد بن محمد خوافی، مجمل فصیحی، چاپ محمود فرخ، مشهد ۱۳۳۹ـ۱۳۴۱ ش. (۲۵) حسینعلی رزم آرا، فرهنگ جغرافیایی ایران (آبادیها)، ج ۹: استان خراسان، تهران ۱۳۲۹ ش. (۲۶) رشیدالدین فضل الله، جامع التواریخ، ج ۳، چاپ عبدالکریم علی اوغلی علیزاده، باکو ۱۹۵۷. (۲۷) حسن روملو، احسن التواریخ، چاپ عبدالحسین نوایی، تهران، ج ۱۱، ۱۳۴۹ ش، ج ۱۲، ۱۳۵۷ ش. (۲۸) محمدتقی سپهر، ناسخ التواریخ: سلاطین قاجاریه، چاپ محمدباقر بهبودی، تهران ۱۳۴۴ـ۱۳۴۵ ش. (۲۹) زین العابدین بن اسکندر شیروانی، بستان السیاحه، یا، سیاحت نامه، تهران ۱۳۱۵. (۳۰) زین العابدین بن اسکندر شیروانی، ریاض السیاحه، چاپ اصغر حامد ربانی، تهران (تاریخ مقدمه ۱۳۶۱ ش). (۳۱) ابراهیم بن اسدالله صدیق الممالک، منتخب التواریخ، تهران ۱۳۶۶ ش. (۳۲) ابوالحسن بن محمد امین گلستانه، مجمل التواریخ، چاپ مدرس رضوی، تهران ۱۳۵۶ ش. (۳۳) گی لسترنج، جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی، ترجمه محمود عرفان، تهران ۱۳۶۷ ش. (۳۴) مجموعه اسناد و مداراک فرّخ خان امین الدوله، چاپ کریم اصفهانیان، تهران ۱۳۴۷ ش. (۳۵) محمد خلیل بن داود مرعشی صفوی، مجمع التواریخ، چاپ عباس اقبال آشتیانی، تهران ۱۳۶۲ ش. (۳۶) مرکز آمار ایران، سرشماری عمومی نفوس و مسکن مهرماه ۱۳۶۵، فرهنگ آبادیهای کشور: شهرستان تایباد، تهران ۱۳۶۸ ش. (۳۷) همو، سرشماری عمومی نفوس و مسکن مهرماه ۱۳۶۵، نتایج تفصیلی: شهرستان تایباد، تهران ۱۳۶۸ ش. (۳۸) محمد بن احمد مقدسی، کتاب احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷. (۳۹) مک گرگر، شرح سفری به ایالت خراسان وشمال غربی افغانستان، ترجمه مجید مهدیزاده، مشهد ۱۳۶۶ ش. (۴۰) محمدعلی منشی، سفرنامه رکن الدوله به سرخس، چاپ محمد گل بن، تهران ۱۳۵۶ ش. (۴۱) محمد بن خاوندشاه میرخواند، تاریخ روضة الصفا، تهران ۱۳۳۸ـ۱۳۳۹ ش. (۴۲) علی میرنیا، پژوهشی در شناخت ایلها و طایفه های عشایری خراسان و نقش سیاسی رؤسای ایلهای بزرگ در امور کشور، و روابط آنها با حکومتها و استعمارگران، تهران ۱۳۶۹ ش. (۴۳) عبدالله بن فضل الله وصاف حضرة، تحریر تاریخ وصّاف، به قلم عبدالمحمد آیتی، تهران ۱۳۴۶ ش. (۴۴) رضاقلی بن محمدهادی هدایت، ملحقات تاریخ روضة الصفای ناصری، درمیرخواند، تاریخ روضة الصفا، ج ۸ ـ۱۰، تهران ۱۳۳۹ ش. (۴۵) مهدیقلی هدایت، گزارش ایران، چاپ محمدعلی صوتی، تهران ۱۳۶۳ ش. (۴۶) یاقوت حموی، معجم البلدان، چاپ ووستنفلد، لایپزیگ ۱۸۶۶ـ۱۸۷۳، چاپ افست تهران ۱۹۶۵. (۴۷) احمد بن اسحاق یعقوبی، کتاب البلدان، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷. (۴۸) چارلز ادواردییت، خراسان وسیستان، ترجمه قدرت الله روشنی زعفرانلو و مهرداد رهبری، تهران ۱۳۶۵ ش. ۸ - پانویس
۹ - منابعدانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «باخرز»، شماره۹۷. |